این روز ها خنده از لبان سهامداران بورسی رفته است . هر روز با یک چالش جدید انها را دلگیر و دلگیر تر می بینیم . شادی از بورس مدت هاست که رفته و چند ماهی است که کسی اینجا از ته دل نخندیده است .
جشن امروز را که رویداد مهمی در تاریخ است بهانه کردیم تا به این مناسبت کمی هم شاد باشیم . هر چند می دانیم ذهن و فکر و دل سهامداران جای دیگر است …
شعر زیر غزلی از شاعر شیرین سخن سعدی است که استاد شجریان نیز در یکی از البوم های خود آن را با صدایی روح نواز ارائه کرده است . با اجازه این دو عزیز! با کمی تغییرات آن را بورسی کردیم امیدواریم روح سعدی از ما راضی باشد و دلگیر نشود!
و از آن مهم تر امیدواریم کمی خنده بر لبان شما نقش ببندد …
هزار جهد بکردم که سر بورس بپوشم
نبود بر سربازار میسرم که نجوشم ( یعنی ول کن بازار نیستم )
به هوش بودم از اول که پول به بورس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه پولم
نوسانی ز نمادت به گوش جان من آمد
دگر نصیحت مردم حکایتست به گوشم
( تا حالا دیدی یکی از اقوامت یا اعضای خانواده بهت بگن این چه کاری داری !!!)
مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی ( یعنی تعطیل باشی )
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم ( معتاد بورس که می گن همینه )
من رمیده دل آن به که به بازار نیایم
که گر به پای درآیم به دربرند به دوشم ( به زور باید از بازار ما رو بیرون کنند )
مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم
( مصرع اول که معلومه . هیچ به ما نداده این بورس!! اما مصرع دوم اینجا ۲ تا ایهام داره : یکی میگه همون از خرس مویی کندن و دیگری این که خیلی دیوانه ایم ما که داریم هنوز کار می کنیم ! )
مرا مگوی که مردک طریق بورس رها کن
سخن چه فایده گفتن چو پند میننیوشم
( یعنی تو هزار بار بگو بورس بده من آدم بشو نیستم باز بازار یه کم مثبت شد سهم می خرم )
به راه بورس رفتن به از خریدن اوراق
و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم …
شاد و موفق باشید
به امید روز های روشن …